عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دست هایت لطف باران را حکایت می کند

چشم تو پاکی دریا را روایت می‌کند

روز روشن ناگهان شب می شود هنگام ظهر
چادر مشکی تو وقتی دخالت می کند . . .

 

ابر و باد و ماه و خورشید و فلک خواهان تو
کل دنیا بر سرت دارد رقابت می کند!

 

بید مجنون می شود وقتی نگاهش میکنی
آن طرف تر سرو دارد هی حسادت می کند

 

خنده کردی،تلخْ شیرین شد وَ کوهْ عاقبت
می شود فرهاد،بی خود استقامت می کند

 

دور کن پروانه ها را از خودت، دق کرد گل
دائم از تنهاییش دارد شکایت می کند

 

علت از معلول ثابت می شود در فلسفه
بودن تو بر نفس هایم دلالت می کند

 

چشم هایم جز تو را اصلا نمی بینند و دل
از هر آن کس غیر تو احساس نفرت می کند

 

شعر هایم نذر ماندن در کنارت تا ابد
نذرهایم را خدا حتما اجابت می کند!

 

بیت آخر...مختصر...دو...دوس...تت...لکنت زبان
سر به زیریت مرا غرق خجالت می کند



:: بازدید از این مطلب : 79
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : امير محمد
ت : دو شنبه 12 مرداد 1394
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
<-CommentAuthor-> در تاریخ : <-CommentDate-> - - گفته است :
<-CommentContent->

<-CommentPage->